مابعدالطبيعه، موجودات مجرد و مثالي و ويژگيهاي آنها از جمله مسايلي هستند كه در بسياري از موارد، در تعارض با قواي تعقلي انسان قرار ميگيرند. لذا برخي با ردّ و انكار اشراقيات فقط به عقل بشري و دستآوردهاي علمي آن معتقدند. يكي از موجودات مهم غير مادي جن است. موجودي اسرارآميز كه ذهن انسان را به خود مشغول داشته است؛ آيا به راستي چنين موجودي واقعيت دارد يا اينكه قوه تخيل بشر آن را ساخته است؟ اين نوشتار جهت بررسي برخي شبهات و ابهامات درباره جن و ويژگيهاي آن است، که با استفاده از آيات قرآن، روايات، تفاسير و آراي انديشمندان، به ابعاد مختلف اين موضوع ميپردازد.
مابعدالطبيعه، جن، جان، شيطان.
امروزه تقيد به ظواهر و جلوههاي مادي، موجب شده است كه بسياري از انسانها جز به آنچه ميبينند، اعتقاد نداشته باشند، همچنانكه در قرآن كريم به مسأله انكار غيبب و موجودات غيبي که اعتقاد انسانهاي ظاهربين است، اشاره شده است. كفار به دليل عدم بهرهمندي از عقل و حكمت، بر رسول خدا (ص) خرده ميگرفتند كه چرا آنها نميتوانند همچون ايشان با چشم سر، عوالم غيبت و موجودات آن را مشاهده كنند و به همين بهانه با نفي اين موضوعات، آن را امري خلاف قواعد طبيعي ميدانستند. ما انسانها مانند همه موجودات، داراي يك بعد جسماني هستيم، اما با استناد به متون ديني، غير از جهان مادّي و موجودات آلي، عوالم فرامادّي يعني آن بخشهايي از جهان هستي و موجودات آن، كه از حوزه ادراك حواس پنجگانه ظاهري ما خارج هستند نيز در كنار ما وجود دارند.جن به عنوان يكي از موجودات، از اعصار گذشته بين ملل و اقوام عالَم وجود داشته و در طي قرنها در فرهنگ عموم مردم، ريشه گرفته است، اما آنچه در اذهان، درباره اين موجود نامرئي وجود دارد به افسانه و خيال نزديكتر است تا به واقعيت.
آيا از منظر قرآن جن واقعيت دارد؟ در صورت مثبت بودن، جنها كجا زندگي ميكنند؟ چه ويژگيهايي دارند؟ حيات و مرگشان چگونه است؟ آيا ابليس فرشته است يا جن؟ آيا جن را ميتوان مشاهده كرد؟ آيا در خلقت انسان و جن تشابهي وجود دارد؟ اگر وجود دارد اين وجوه تشابه چيست؟
چنين پرسشهايي از ديرباز مطرح بوده است، همانطورکه در دين اسلام و ساير فرهنگها1 بحث وجود جن است. خداوند متعال در قرآن كريم با جدا كردن خرافه از واقعيت، عقايد و باورهاي باطل درباره با جن را مردود دانسته است. اين مقاله براي تعيين و تبيين ويژگيهاي جن، به جهت اجتناب از گوناگوني و تداخل تعاريف ذکر شده، به بررسي ابعاد مختلف موضوع از منظر قرآن ميپردازد.
جن در لغت به معني پنهان و پوشيده است و تمام مشتقات اين واژه نيز بر استتار، پنهاني و پوشيدگي دلالت دارند. «جنّه» به فتح جيم، پوشيده شدن چيزي از حواس است و جن - به فتح جيم - به معناي پوشيدن و مستور كردن است. (ر.ک: راغب اصفهاني، 1362: 98، ماده جن) به عقيده ابن اثير، جن به جهت پوشيدگي و مخفي بودن از ديدگان، «جن» ناميده شده است، چنانكه موجود مستور در رحم مادر را «جنين» ناميدهاند. (ابن اثير، 1383: 1، 307)
قلب را هم از آن جهت كه ظاهر نيست و از حواس ظاهر پنهان است«جنان» گفتهاند. «جُنَّه» هم به معنای سپر و آنچه شبيه آن باشد، آمده است و از اين جهت «جُنّه» نام گرفته است كه صاحب سپر و جنگجو را پنهان ميدارد. (ر.ک: راغب اصفهاني، 1362: 98 و 99؛ طريحي، 1395: 6، 226؛ زبيدي، بيتا: 9، 163-167؛ مجلسي، 1403: 46، 63؛ همان: 95، 352؛ ابنمنظور، 1408: 1، 675) بعضي از تفاسير واحد «جنّ» را «جِنّي» - مانند روم و رومـي - و جمع آن را «جِنَّه» دانستهاند. (ر.ک: بروسوي، 1405 :10، 188؛ طريحي، 1395: 2، 229)
اما «جِنَّه» اسم مصدر و به معناي جن و جنون است. همچنين اين واژه به معناي فرشتگان، پريان و ديوانگي آمده است، زيرا فرشتگان و پريان نامرئي هستند و مجنون نيز به كسي ميگويند كه عقل از او پنهان گشته است. (ر.ک: راغب اصفهاني، 1362: 98)
«جان» هم به معناي يك نوع از جن و نوعي از مار (مار سفيد) آمده است. (ر.ک: راغب اصفهاني، 1362: 99؛ فيومي، بيتا: 138؛ ابنمنظور، 1408: 3، 220) برخي «جان» را مار سفيد، سياه چشم و بيآزاري دانستهاند كه اغلب در خانهها يافت ميشود و علت اين تسميه، شايد مخفي بودن آن باشد. (مصطفي و ديگران: 1418: 1، 141)
قرآن كريم در شانزده سوره، از جن سخن گفته است. 2 در آيات قرآن با سه واژه «الجن»، «جانّ» و «الجنّه» به مطالبي درباره جن اشاره شده است. واژه «جن» 22 بار، واژه «جانّ» 7 بار و واژه «جنّه» هم 3 بار، مجموعاً در 31 آيه آمدهاند که در هفده آيه، جن همراه با انسان ذكر شده است. اختصاص يك سوره قرآن به نام جن و آيات متعدد در سور مختلف، نمايانگر اهميتي است كه قرآن به اين موضوع داده است. با استناد به بسياري از آيات قرآن و روايات،3 ثابت ميشود كه وجود جن و شيطان يك پندار و توهم نيست، بلكه يك واقعيت و امري مسلم است كه در برخي موارد نيز تشابهاتي با انسان دارد، چنانكه در ديگر اديان الاهي نيز به اين موضوع پرداخته شده است. 4 مهمترين مسايلي كه در ارتباط با جن در قرآن مورد بحث قرار ميگيرند عبارتند از:
در عالم آفرينش، موجودات غير محسوسي وجود دارند كه براي ما در شرايط عادي قابل درك حسي نيستند، اما وجود آنها به واسطه آيات الاهي اثبات شده است، مانند روح، ملائكه، جن و... . قرآن كريم خلقت جن را چنين بيان فرموده است: «وَ لَقد خَلقنا اْلِانسانَ مِن صَلصلٍ من حماءٍ مَسنونٍ و الجآنَّ خلقنه من قَبلُ مِن نّار السَّمومِ». (حجر، 26 و 27)
«سموم» باد داغي است كه اثر سمي دارد (راغب اصفهاني، 1362: 241؛ طباطبايي، 1364: 12، 232) و علت اينكه آن را سموم ميگويند اين است كه در «مام» بدن يعني در منفذهاي بدن وارد ميشـود. (طبـرسي، 1349: 13، 182)
در آیاتی دیگر میخوانیم: «... خلق الانسان مِن صَلصلٍ كَالفَخّار* و خََلَقَ الجانَّ مِن مّارجٍ من نّارٍ». (رحمن، 14و15)
كلمه «مارج» به معناي زبانهاي خالص و بدون دود از آتش است. (طباطبايي، 1364: 19، 166؛ طبرسي، 1349: 24، 74؛ آلوسي، 1405: 27، 105) صاحب تفسير روحالبيان ميگويد:
مذكور است كه مارج، آتش است ممتزج به هوا كه آن را هواي مشتعل گويند. پس جان مخلوقي است از دو عنصر آتش و هوا، آدم آفريده شده از دو عنصر آب و خاك. چون آب و خاك به هم شوند آن را طين گويند و چون هوا و آتش مختلط گردد آن را مارج خوانند. (ر.كـ: بروسوی، 1405: 8،147)
با استناد به آيات مورد بحث درباره خلقت جن، چند نکته به دست ميآيد
الف) آيات 26 و 27 سوره حجر بر تقدم زماني خلقت جن بر انسان تصريح دارند، اما اينكه اين مدت چه مقدار است، ظاهراً دليل معتبري بر آن در دست نيست.
ب) جن نيز مانند انسان، موجودي دو بعدي است با اين تفاوت كه انسان از خاك و جن از آتش است ولي طبعاً همانطور كه انسان داراي روح است جن نيز روح دارد و چنين موجوداتي بين روح و بدنشان تأثيرات متقابلي وجود دارد؛ يعني اگر روح بخواهد فعاليتهاي ويژه خود را به کار گيرد، لازم است جسم در شرايط خاص بدني باشد، چنانكه ملاصدرا جن را مركب از وجودي در جهان حس، وجودي در جهان غيب و تمثيل و روحي درخور جسم او كه از مبدأ فعال بر وي افاضه شده، ميداند. (صدر الدين شيرازی، 1363 : 229)
در آيات قرآن، غالباً در مقابل انسان، جنّ و در مواردي جانّ به كار رفته است. درباره اينكه آيا جانّ، همان جنّ است، اقوالي مطرح شده است:
1. ابن عباس ميگويد: منظور از جانّ، پدر جنّ است، همانطور كه آدم(ع) پـدر بشـر است. (طبرسي، 1349: 9، 201)
2. منظور از جانّ نسل جنّي ابليس و يا نوع مخصوصي از جن است. (راغب اصفهاني، 1362: 99)
3. جان همان ابليس است. (رازي، 1417: 19، 180)
با استناد به آيات قرآن چنين به نظر ميرسد كه مقصود از جنّ و جانّ يكي است، زيرا در برخي آيات (حجر، 27؛ رحمن، 15) به خلقت جانّ اشاره شده و اين خلقت، همانند خلقت جنّ در مقابل خلقت انسان قرار گرفته است و برخي از مفسرين نيز مانند علامه طباطبايي با تأكيد بر نوعي ارتباط ميان خلقت جنّ و خلقت جانّ، جانّ را همان جنّ و يا نوعي از انواع جنّ ميدانند. 5 (طباطبايي، 1364: 12، 224)
ابليس اسم خاص است و يازده بار در قرآن آمده است. واژه ابليس مشتق از «بلس»، غير منصرف و به معناي متمرد، سركش و رييس شيطانهاست. (ابنمنظور، 1408: 1، 140؛ مصطفي و ديگران، 1418: 1، 3؛ ابنفارس، 1422: 137)
در تفسير روحالبيان از قول بغوي آمده است: «او ابليس ناميده شد زيرا كه از رحمت خدا نااميد شد». (بروسوي، 1405 : 5) در معانيالاخبار هم از حضرت رضا(ع) نقل شده كه فرمود:
شيطان از اين جهت كه از رحمت خدا بينصيب ماند، ابليس ناميده شد چون اين كلمه به معناي محروم و مأيوس از رحمت خداست.
در اينكه ابليس جنّ است يا از ملك، نيز اقوال مختلفي بيان شده است:
الف) برخي از مفسرين معتقدند ابليس از ملائكه بوده است، زيرا استثنا در آيه «فَسَجَدوا الّا ابليسَ كان مِن الجِنّ» (كهف، 50) استثناي متصل و مستثنا از جنس مستثنامنه است؛ يعني ابليس ابتدا از ملائكه بوده و به علت عدم سجده، مرتكب گناه گشته و جنّ شده است. همچنين فعل «کان» در آيه را نيز به معناي «صار» گرفتهاند. (بيضاوي، بيتا: 1، ذيل آيه 33؛ رشيد رضا، بيتا: 1، 265؛ نسفي، 1353: 2)
ب) در مقابل، بسياري از مفسرين با استناد به آيات و روايات معتقدند ابليس از ملائكه نبوده، بلكه از جن بوده است. (رازي، 1417: 2، 443؛ طبرسي، 1349: 1، 191؛ ميبدي، 1386: 1، 195؛ قطب، 1362: 1، 111؛ طباطبايي، 1364: 12، 452)
رأي اين گروه به صواب نزديکتر است زيرا:
1. كساني كه معقتدند ابليس از ملائكه است گفتهاند خداوند در آيه «فسجدوا الا ابليس» (بقره،34) ابليس را از فرشتگان استثنا نموده و چون استثنا ظهور در اتصال دارد بنابراين ابليس از فرشتگان است، اما با توجه به قرينه موجود در اين آيه، استثنا منقطع است و ابليس نميتواند از فرشتگان باشد و در آيه «كان من الجن» (كهف،50) هم تصريح شده كه ابليس، از جنّ بوده است. همچنين اين گروه با استناد به «اسجدوا لآدم» ميگويند اگر ابليس از جنس ملائكه نبود مشمول امر الاهي نميشد و به جهت خودداري از سجده كردن، متمرد و سركش به شمار نميرفت، اما در پاسخ ميتوان گفت، ابليس در اين امر از باب غلبه داخل شده، زيرا با ملائكه همنشيني داشته است و اين دليل نميشود كه او از جنس ملائكه باشد همچنان كه امام فخر رازي ميگويد: فرشته به حسب لغت، جنّ ناميده ميشود، امّا به حسب عرف، جن به غير ملائكه اختصاص دارد. (رازي، 1417: 2، 443)
2. ابليس داراي اولاد و ذريه است و فرشتگان داراي فرزند نيستند، و خداوند ميفرمايد: چرا او (ابليس) و فرزندانش را كه دشمنان شمايند دوستان خود ميگيريد. (كهف، 50)
3. ابليس از جنس آتش است (اعراف، 12) در حاليكه ملائكه از جنس نورند. (ر.ک: مجلسي، 1403: 11، 102)
4. ملائكه، رسولان الاهی و لزوماً معصوم هستند. (انبياء، 26؛ فاطر، 1؛ تحريم، 6) پس وقتي ابليس گناه ميكند معصوم نيست و در نتيجه از ملائكه نيست.
5. برخي رواياتي بر جنّ بودن ابليس تصريح دارند، مانند سخن رسول خدا(ص) که به شمعون فرمود:
تو دشمناني از جن و انسان داري كه پيوسته تعقيبت ميكنند و با تو پيكار مينمايند تا دينت را بربايند...، اما دشمنان از جن، پس ابليس است و سپاهيانش. (حراني، 1367: 26)
از امام صادق(ع) نيز روايت شده كه فرمود:
ملائكه ميپنداشتند شيطان از آنهاست (در صورتي كه از جن بود) ولي در علم خدا از آنها نبود تا به سبب حميت و تعصب، باطن خود را اظهار كرد و گفت: مرا از آتش آفريدهاي و انسان را از خاك خلق نمودهاي. (كليني، 1405: 2، 308)
وجود دو سوره انسان و جن در قرآن نمايانگر اهميت و ويژگي خاص اين دو موجود و تمايز آنها از ساير مخلوقات الاهي است و آنچه اين دو را متمايز ساخته، مسأله تكليف است. طبق آیات سوره الرحمن، جن و انس، دو موجود پرارزش (ثقلان) هستند كه به آنها وعده برپايي قيامت و حسابرسي در آن روز داده شده است. اين سوره بيش از سي بار با آيه «فبأَي ءالآء ربكما تكذبان» جن و انس را پس از ذكر نعمتها و عذابهاي دنيا و آخرت، خطاب ميکند که نشان میدهد دنيا و آخرت و پاداش و عقاب براي هر دو ميباشد.
بر اساس آيات قرآن جن نيز مانند انسان مكلف و مختار و در مقابل اعمال خويش مسؤول است، چنانكه خداوند متعال ميفرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (ذاريات، 56) هدف از آفرينش جن عبادت و اطاعت پروردگار ميباشد و حقيقت عبادت اين است كه مخلوق، خود را در مقام ذلّت و عبوديت واداشته، رو به سوي مقام ربوبيت آورد، در مسير خواست و اراده الاهي گام نهد، روح و جسم را به او بسپارد و تسليم مطلق در برابر ذات او باشد. در خصوص اينكه جنّها چگونه عبادت ميكنند و آيا مسلمين آنها همانند انسانهاي مسلمان عمل ميكنند و يا اينكه عبادت ايشان به نحوه ديگري است، ظاهراً دليلي نقلي در دست نيست اما از آنجا كه آنها همراه انسان مورد امر الاهي قرار گرفته و مكلف به عبادتاند و از طرفي بنابر آنچه خواهد آمد آنها نيز داراي پيامبراني هستند و پيامبر اسلام(ص) پيامبر طايفه جن نيز ميباشد، به نظر ميرسد عبادت آنها همچون انسانها به تناسب نوع خلقت و عالَم حياتشان باشد.
جن نيز مانند انسان موجودي انتخابگر است كه بر سر دو راهي قرار ميگيرد، بنابراين، براي انتخاب راه صحيح نيازمند پيامبراني است كه راه راست و مسير هدايت را به او نشان دهند.
در روز قيامت خطاب به جن و انس گفته ميشود: «يمعشَر الجنِّ و الانسِ ألَم يَأتِكم رسلُ مِنكم يَقُصّون عَليكُم ءايتي ...». (انعام، 130) با استناد به اين آيه مشخص ميگردد که جنّها با بهرهمندي از قدرت شعور در قبال اعمال خويش مسئوول هستند و مورد بازخواست قرار ميگيرند؛ بنابراين بايد مانند انسانها به وسيله پيامبر يا وصي او به تکاليف خود آگاه گردند تا در صحنه قيامت پاسخگوي اعمال خود باشند. برخي از مفسرين معتقدند اين آيه بر آمدن پيامبراني از جنس جن و انس تصريح دارد (طباطبایي، 1364: 7، 488) و برخي ديگر خطاب آيه را متوجه جن و انس دانستهاند و علت اينكه در قرآن درباره پيامبراني از جن سخن آمده، در حاليكه پيامبران انسان هستند اين است كه جانب انسان را غلبه داده است. (طبرسي، 1349: 8، 216؛ ميرزا خسرواني، بيتا: 3، 162) از طرف ديگر با توجه به آياتي از سوره جن (13-28) معلوم ميگردد كه قرآن و تعاليم اسلام براي جنّ و انس است و مانعي ندارد كه رسولان و نمايندگاني از خود آنها از طـرف پيامبـر(ص) مأمـور دعـوت آنان بوده باشند. (مكارم شیرازی و ديگران، 1376: 1، 442؛ همان: 2، 382) برخي از آيات، اعتقاد جنّها به ديگر پيامبران اولواالعزم را بيان ميكنند، مانند آيه «قالوا يقَومَنا إنا سَمِعنا كُتبا أنزِلَ مِن بَعدِ مُوسي مصدِّقاً لِما بَينََ يديه يَهدي إلي الحَقِّ و إلي طَريقٍ مُستقيمٍ». (احقاف، 31) منظور از كتاب نازل شده بعد از موسي(ع) قرآن كريم است كه تورات و كتب آسماني پيشين را تصديق ميكند و جنّها به دين موسي(ع) و كتاب او ايمان داشتند. در آياتي از سورههاي نمل (17 و 39) و سبأ (12) به داستان حضرت سليمان(ع) و جنّهايي كه تحت فرمان او بودند اشاره شده است. بنابراين، جنّ هم مانند انسان، مكلّف است و بايد به تکاليف خود آگاه گردد؛ به همين جهت آنها نه فقط به پيامبران اولواالعزم و كتب آنها ايمان داشتند بلكه با استفاده از تعاليم پيامبران، به وظايف خود عمل ميكردند.
آيا جنّ نيز مانند انسان، مؤمن يا كافر است؟ در پاسخ باید گفت با توجه به اختيار و تكليف جنّ و ارسال پيامبران، مسأله ايمان و كفر آنها نيز مطرح ميگردد.
با استناد به آيات قرآن جنّها نيز مانند انسان، مؤمن و كافر دارند؛ بعضي صالح، تابع و امين وحي و برخي فاسد كه به مخالفت با پيامبر(ص) ميپرداختند. طايفهاي از آنها قرآن را شنيدند و از اين جهت كه به خير و صلاح، هدايت ميكند به آن ايمان آوردند:
«... انّا سَمِعنا قُرءانا عَجبا * يَهدي إلي الرّشدِ فَآمنّا بهِ و لَن نُشرِكَ بِربّنا أحداً». (جن، 1و2)
اين آيه ميرساند كه پيامبر(ص) به سوي جنّ و انس مبعوث بودند و جنّها هم عاقل، آشنا به لغت عرب، دانا و تميز دهنده بين معجزه و غير معجزه بودند. آنها به سوي قوم خود رفتند و ایشان را به اسلام دعوت كردند و از اعجاز قرآن خبر دادند، زيرا كلام بندگان تعجّبآور و شگفتانگيز نيست. جمله «و لن نشرك بربنا احدا» هم ايمان آنها به قرآن را تأكيد ميكند و ميفهماند كه ايمان آنها به قرآن همان ايمان به خدايي است كه قرآن را نازل كرده است، يعني ابداً احدي را شريك خدا نميگيرند.
ادامه آيات در سوره جنّ (11-15) به آيين خاص طوايف مختلف جن اشاره دارد که هر يك براي خويش راهي برميگزينند: «وَ اِنّا مِنّا الصلِحونَ و مِنّا دونَ ذلك كنّا طَرآئقَ قَدَداً». (جن، 11)
كلمه «دون» - در اینجا - به معناي «غير» است، يعني بعضي از ما صالحاند و بعضي ديگر غير صالح و مراد از «دون ذلك» رتبهاي پايينتر و نزديك به صالحان است (طبرسي، 1349: 10، 371) و عبارت «كنّا طرائقَ قَدَداً» بر تفرقه و تشتت دلالت دارد. «طرائق» جمع طريقه و به معناي روشهايي است كه به آنها عمل شده باشد. كلمه «قدد» هم جمع «قده»، از مصدر «قد» و به معناي قطعه است. (طباطبايي، 1364: 20، 68) بعضي از مفسرين گفتهاند «طرائق قدداً» اگر به نصب خوانده ميشود به خاطر ظرفيت است و حرف «في» در تقدير است و در حقيقت «في طرائق قدداً» بوده است يعني در مذاهب متفرق. (آلوسي بغدادي، 1405: 29، 88) و بعضي ديگر گفتهاند نصب آن به خاطر حذف مضاف است و تقدير آن «ذوي طرائق قدداً» يعني صاحبان راههاي متفـرق است. (زمخشري، بيتا: 4، 627) و معناي آيه اين است كه بعضي از ما صالحان بالطبع هستند و بعضي غير صالحاند و ما در مذاهب مختلف بوديم.
آيه ديگر «و اَنّا مِنّا المُسلِمونَ وَ مِنّا القسِطونَ» (جن، 14) است. مراد از «مسلمون» تسليم و مراد از «قاسطون» مايلين به سوي باطل و عدول كنندگان از حق است. (طبرسي، 1349؛ 10، 383) بنابراين، جنّها به دو طايفه تقسيم ميشوند؛ يك طايفه گروهي كه تسليم امر خدا و مطيع او و در جستجوي راه درست هستند. طايفه ديگر كساني هستند كه از فرمانبرداري الاهي عدول كرده و منحرف شدهاند و آنها هيزم جهنم خواهند بود: «و اِنّه لمّا قامَ عَبداللهِ يَدعُوه كادوُا يكونون عليه لبداً». (جن، 19)
علامه طباطبايي در تفسير آيه ميگويد:
وقتي رسول خدا(ص) برميخاست تا خدا را با نماز عبادت كند، مشركين آن قدر به طرفش ميآمدند كه نزديك بود جمعيت انبوهي بشوند. (طباطبایي، 1364: 20، 78)
بعضي از مفسرين هم معتقدند دو ضمير مذكور به جنها برميگردد و آنها بودند كه پيرامون آن حضرت جمع ميشدند و با تعجب از عبادت، تلاوت قرآن و...، به آن حضرت خيره ميشدند، چون چنين چيزي تا آن روز نديده و نشنيده بودند. (ميبدي، 1368: 9، 563)
در برخي از آيات نيز به گروهي از جنّها اشاره شده است كه با شنيدن آيات قرآن، ايمان آوردند و به سوي قوم خود بازگشتند تا آنان را نيز انذار كنند. (احقاف، 29ـ32)
خداوند متعال درباره برخي از جن و انس ميفرمايد: «و در حقيقت بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريدهايم ]چرا كه[ دلهايـي دارند كه بـا آنها [حقايق را [دريافت نميكنند و چشماني دارند كه با آنها نميبينند و گوشهايي دارند كه با آنها نميشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آري] آنها همان غافل ماندگانند». (اعراف، 179) در اين آيه، خداوند جهنم را عاقبت آفريدن بسياري از جنّ و انس دانسته است و تصريح ميكند كه اگر اين دو نوع بر كفر خود اصرار ورزند، دعوت رسولان را گوش نكنند و حجت عقل را به كار نگيرند، هرگز ايمان نميآورند و عاقبت بسياري از آنها دوزخ خواهد بود.
طبق نصّ آيات قرآن، مسأله زوجيت شامل همه مخلوقات ميگردد؛ بنابراين، جنّ نيز كه يكي از مخلوقات خداوند است داراي دو جنس نر و ماده و توالد و تناسل ميباشد. خداوند متعال ميفرمايد: «و مِن كلّ شَيءٍ خَلقنا زَوجين لَعلَّكم تَذَكَّرون». (ذاريات، 49) اين آیه به عموميت نر و مادگي تمام موجودات، تصريح دارد و جمله «كل شيء» شامل جنّها نيز ميشود.
راغب اصفهاني درباره واژه زوج ميگويد:
به هر يك از دو قرين، يعني هم نر و هم ماده در حيوانات زوج ميگويند و در غير حيوانات هم به قرين، زوج گفته ميشود. خداوند با «خلقنا زَوجين» اين معنا را بيان كرده كه تمامي موجودات عالم، زوج هستند، چون يا ضدي دارند كه گفتيم ضد هر چيزي را هم زوج ميگويند و يا مثلي دارند كه آن نيز زوج است و يا با چيزي تركيب يافتهاند كه تركيب هم نوعي زوجيت است؛ بلكه در عالم چيزي نيست كه به هيچ وجه تركيب در آن نباشد. (راغب اصفهاني، 1362: 215 و 216)
برخي نيز مقارنه دو چيز با هم، و نوعي تأليف و تركيب را از لوازم مفهوم زوجيت ميدانند. (طباطبايي، 1364: 17، 130)
آيه «و انّه كانَ رجالٌ مِن الانسِ يَعوذَون بِرجالٍ من الجنّ» (جن، 6) مبين آن است كه جنّها مرداني دارند و مرد جايي مطرح است كه زن نيز باشد، بنابراين آنها هم مرد دارند و هم زن.
در قرآن در توصيف حوريان بهشتي آمده است: «لم يَطمِثهُنَّ انسٌ و لا جانٌّ» (رحمن، 56) تأكيد آيات در وصف حوريان بهشتي - كه قبل از شوهرانشان توسط كسي از جنّ و انسان لمس نشدهاند - نمايانگر اين است كه مسأله مقاربت نر و ماده در ميان جنّها همانند انسان جاري است.
از بيان خداوند درباره شيطان و ذريه او در آيه شريفه: «... كانَ من الجنِّ فَفَسَقَ عن امرِ ربه أفتتّخِذونَه و ذرّيّته أولياء مِن دوني» (كهف، 50) معلوم ميگردد كه ابليس از جن است و ذريّه هم دارد و لازمه ذرّيه و توليد مثل، زوجيت و نر و ماده بودن ميباشد. همچنين در آيه «قد خَلَت مِن قَبلِهم منّ الجنّ و الانسِ». (فصلت، 25) به جنّ و انسان، مرگ نسبت داده شده است. از دو آيه اخير ميتوان فهميد كه تناسل در ميان جنّها نيز وجود دارد، زيرا لازمه هر موجودي كه ذريه و مرگ و مير دارد اين است كه تناسل و نر و ماده هم داشته باشد اما به نحوه اين تناسل در قرآن اشارهاي نشده است.
قرآن كريم درباره مرگ جنّها ميفرمايد: «و حقَّ عليهم القُولُ في اُمَمٍ قَد خَلَت من قبلِهم منَ الجِنّ و الإنسِ», (فصلت، 25) كلمه «قد خلت» مبين آن است كه امتهاي جن مانند گروههاي انسان از بين رفتهاند. همچنين ميفرمايد: «قالُوا ادخُلوا في أمَمٍ قَد خَلَت من قَبلهِم منَ الجِنّ و الإنسِ في النار». (اعراف، 38) مخاطبين اين آيات - بر حسب سياق لفظ - بعضي از كفارند كه قبل از ايشان امتهايي مانند آنها از جن و انسان بوده و درگذشتهاند؛ بنابراين جنّها نيز به اجلهاي معين و معلومي ميميرند.
برخي معتقدند چون جنّ از موجودات مثالي و فاقد جسم هستند، نسبت به موجودات مادي، اصطكاك كمتري دارند و همين نكته سبب ميشود كه فرسودگي آنها به تعويق افتد و عمر طولاني داشته باشند. (ابنسينا، 1366: 74؛ كربن، 1385: 339) اما با استناد به آيات، عمر جن نميتواند فاقد اجل معيني باشد. البته ميزان متوسط عمر جن نامشخص است و شايد همانگونه كه عمر انسان در ادوار مختلف، متفاوت بوده است، عمر جن نيز چنين باشد؛ فقط در مورد شيطان آمده است که به هنگام نافرماني خداوند به او فرمود: تو از زمره پستترين فرومايگاني و شيطان گفت: «أنظُرني إلي يَوم يُبعَثون* قالَ انّك مِن المُنظَرين». (اعراف، 14و15) در جاي ديگر، خداوند ميفرمايد: «قال فانّك من المُنظَرين الي يَومِ الوَقتِ المَعلومِ». (حجر، 37و38) با استناد به اين دو آيه برخي «وقت معلوم» و «يوم يبعثون» را به يك معنا گرفته و معتقدند خداوند متعال به طور مطلق به ابليس پاسخ داد كه تو از مهلت يافتگان هستي. (رازي، 1417: 9، 234)
در مقابل، علامه طباطبايي معتقد است خداوند فقط اصل عمر طولاني به ابليس را اجابت فرموده است، اما با قيدي كه در كلام خود آورده است، اين مهلت تا روزي معلوم است نه تا قيامت. (طباطبایي، 1364: 12، 23) با در نظر گرفتن سياق دو آيه مورد بحث، چنين به نظر ميرسد که «يوم الوقت المعلوم» غير از «يوم يبعثون» است، زيرا خداوند در سوره اعراف به طور مطلق به ابليس پاسخ داده است، اما در آيات ديگر، اين زمان را مقيد به روز ديگري كرده كه قبل از روز قيامت ميباشد. (حجر، 37و38) بنابراين جنّ نيز مانند انسان ميميرد و از بين ميرود و گروهي از آنها جاي گروهي ديگر را ميگيرند و در خصوص ابليس نيز تا وقت معلوم يعني روز ديگري كه قبل از روز قيامت است، مهلت حيات داده شده است.
يكي از سؤالهايي كه درباره جن مطرح ميگردد، مكان حضور آنهاست. آيات قرآن به حضور جن در آسمان و زمين اشاره دارند. در سوره جنّ آمده است كه جنّها پس از استماع قرآن گفتند: «و إنا لمسنا السَّماءَ فَوَجدنها مُلِئَت حَرَساً شَديداً و شهباً». (جن، 8) راغب اصفهاني درباره واژه «لمس» ميگويد: «گاهي لمس به معناي طلب شيء و جستجوي چيزي است، اگر چه پيدا نشود». (راغب اصفهاني، 1362: 467) «لمس سماء» به معناي نزديك شدن به آسمان با صعود بدان است و كلمه «حرس» به طوريكه گفتهاند، جمع كلمه «حارس» است و به همين جهت با صفت مفرد توصيف شده است. مراد از «حرس شديد» هم نگهبانان قدرتمندي هستند كه نميگذارند شيطانها در آسمانها استراق سمع كنند. «شهبا» نيز به معناي شهابهايي هستند كه سلاح آن نگهباناناند. (قرطبي، 1381: 19، 11)
گروهي از پريان در آسمانها به شنيدنيها گوش ميدادند و بر آنها ميافزودند و دروغ ميساختند تا آنكه ناگهان دچار تير شهاب شده، از آسمانها به زمين آمدند و در ادامه ميفرمايد «و إنّا كنّا نَقعُد منها مقاعِدَ للسَّمعِ فَمن يَستمع الآن يَجِد له شَهاباً رصداً» (جن، 9) يعني در آسمان براي شنيدن، به كمين مينشستيم ]اما[ اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابي در كمين خود مييابد. جنّها با استناد به اين دو آيه خواستهاند بگويند از امروز هر كس از ما در آن نقطههاي قبلي آسمان به گوش بنشيند، تيرهاي شهابي را مييابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازي در كمين دارد. آنها همزمان با نزول قرآن و بعثت پيامبر اكرم(ص) از تلقّي اخبار غيبي آسماني و استراق سمع براي به دست آوردن آن ممنوع شدهاند. برخي از آيات نيز كه به گوش دادن تعدادي از آنها به تلاوت پيامبر اسلام(ص) و يا حضور آنها در سپاه سليمان اشاره دارند نمايانگر حضور جن در زمين هستند. (جن، آيات اوليه؛ احقاف، 29-32؛ نمل، 17) اما از آيات ميتوان استنباط نمود كه جن ميتواند در آسمان و زمين حضور داشته باشد.
جن از موجودات مجردي است كه در جهان مادي از چشم انسان پنهان است، اما مشاهده آنها براي برخي به اذن الاهي امكانپذير است. در قرآن نيز به طور صريح به رؤيت جن اشاره نشده، اما طبق ظاهر برخي از آيات، جنها ما را ميبيند ولي ما آنها را نميبينيم. خداوند متعال درباره بر حذر داشتن بني آدم از شيطان و اتباع او ميفرمايد: «انه يراكم هو و قبيلُه مِن حيثُ لا تَرَونَهم». (اعراف، 27)
جن از نظر قرآن مانند فرشته، موجودي نامرئي است ولي گاهي به صورتي ممثّل و قابل رؤيت ميشود. داستان حضرت سليمان در قرآن و خدمت جنّها به آن حضرت، از قبيل ساختن كاخها و تمثالها (سبأ، 12و13) و همچنين جريان لشكركشي او به مملكت سبأ که عفريتي از جن به وي گفت: «من تخت ملكه سبأ را قبل از آنكه از جاي خود حركت كني نزد تو ميآورم» (نمل، 17ـ39) نمايانگر تجسم جنّ به صورتهاي ديگر است، زيرا جن از صور مثالي است كه به اذن خداوند ميتواند به هيأت انسان يا به هر شكل ديگري از جمله حيوانات درآيد.
شيخ بهايي معتقد است، جنّها ميتوانند به صور گوناگوني درآيند و يا از صورتي به در شوند و به ديگر صورت گردند. (عاملي، 1363: 422) جنّها وقتي پيش داود(ع) ظاهر شدند تا او را به سهو و خطاي خود مطلع كنند، در قالب صور مثالي بودند و مهمانان حضرت ابراهيم(ع) كه به وجود اسحاق بشارت دادند و بعد از آن به ديار قوم لوط رفته، آن بلاد را خراب کردند نيز در قالب صور مثالي بودند و از طعام ابراهيم(ع) هم نخوردند؛ از اين بيان ظاهر ميشود كه ادراك اشباح و صور مثالي با چشم ممكن است. (هروي، 1363: 196)
در قرآن از تمثل و به صورت بشر درآمدن ملك سخن رفته است، مانندِ ظهور جبرئيل(ع) براي حضرت مريم(ع) و آمدن ملائكه نزد حضرت ابراهيم(ع) و بشارت دادن به تولد اسحاق(ع). حال منظور از تمثل چيست؟ تمثل يعني تجلّي و ظهور چيزي براي انسان به صورتي كه انسان با آن آشنايي دارد. راغب اصفهاني ميگويد:
مثل بر وزن فرس، قولي درباره چيزي است كه شبيه به قولي درباره چيزي ديگر است تا يكي ديگري را بيان و تجسم كند. (راغب اصفهاني، 1362: 462)
بنابراين منظور از تمثل جن، شيطان و ملك كه موجودات نامرئي هستند، تغيير ماهيت آنها نيست بلكه قوه ادراك انسان آنها را به صور مختلف، مجسّم و از طريق حواس خود رؤيت ميكند بدون آنكه تبدل ماهيتي صورت بگيرد، مانند ظهور جبرئيل(ع) براي حضرت مريم(ع) به صورت بشر كه در قواي ادراكي آن حضرت، وي را به صورت محسوس يافت، اما در خارج از ادراك ايشان صورتي غير صورت بشر داشت. ملاصدرا فرايند تمثّل را اينچنين شرح ميدهد:
فرشته و شيطان دو صورت دارند؛ صورت حقيقي و صورت اضافي، كه صورت حقيقي آن دو را جز به نور نبوت، ادراك نتوان كرد، چه رسول الاهي(ص) از جبرئيل خواست تا خود را بر صورت حقيقي به او بنمايد، او را وعده به كوه حرا داد، در آنجا جبرئيل بر او ظاهر شد، در حاليكه كرانه خاور و باختر را سراسر گرفته بود، بار ديگر او را در سدرۀالمنتهي به صورت خود مشاهده نمود، گاهي نيز او را به صورت اضافي ميديد كه معمولاً ممثّل به صورت دحيه كلبي كه مردي نيكوچهره و از صحابه بود مشاهده نمود و شيطان نيز در بيداري براي آن حضرت ممثّل ميگشت لذا با چشم خود او را ميديد و سخنش را ميشنيد و آن قايم مقام حقيقت صورت وي و وجود اضافي اوست. (صدرالدين شيرازي، 1366: 531)
برخي نيز بر امکان رؤيت جن با چشم انسان، در حد سالكاني كه ابتداي سلوك را پشت سر گذاشته و به مقاماتي رسيدهاند، تأكيد دارند. (ر.ک: طبري، 1363: 5، 52 ـ54)
با استناد به روايات متعددي كه درباره جن وجود دارد، به مهمترين ويژگيهاي آنها اشاره ميکنيم:
1. جن نيز مانند انسان، داراي روح است با اين تفاوت که ارواح جنّها در جرمي لطيف جا دارند كه بيشترين آن آتش و هواست، چنانكه در بدن آدمي غلبه با آب و خاك است. (ر.ک: مجلسي، 1403: 14، 635؛ صدرالدين شيرازي، 1366: 1455؛ عاملي، 1363: 421و422)
2. جنّها داراي انواع و اقسامي هستند (قمي، 1363: 1، 186) و برخلاف نظر شيخ محمد عبده در تفسير المنار كه آنها را ميكروب و علت و منشأ اكثر امراض معرفي ميكند (ر.ک: رشيد رضا، بيتا: 3، 95و96) آنها نيز مانند انسان، اختيار، اراده، تكليف، ثواب و عقاب دارند.
3. در برخي از روايات آمده است که جن و شيطان هر دو در اصل وجود مشترك هستند، ولي شيطان نوعي از جن محسوب ميشود كه فقط كارهاي شرّ از او صادر ميشود، در حاليكه جنها هم خوب و بد و مسلمان و غير مسلمان دارند. (ر.ک: قمي، 1363: 1، 184؛ رضی: خ 133)
4. جن و شيطان گاهي به یک صورتي ممثل و قابل رؤيت ميشوند. آنها به محضر پيامبر(ص)، علي(ع) و ساير ايمه ميآمدند و به يادگيري قرآن ميپرداختند و مشكلات خويش را ميپرسيدند. (ر.ک: كليني، 1405: 2، 342؛ محمدي ريشهري، 1377: 2، 827؛ مجلسي، 1403: 18، 83؛ 27، 14؛ 38، 516؛ 39، 164؛ 63، 283)
5. جنّها ماننـد انسانهـا تغذيه ميكننـد (ر.ك: حرّعاملـي، 1403: 1، 252؛ نجفــي، 1363: 2، 448) ميخوابنــد (ر.ك: حرعاملي، 1403: 4، 1067، محمدي ريشهري، 1377: 9، 205) توالد و تناسل دارند (ر.ك: حرّعاملي، 1403: 14، 91) و ميميرند (ر.ك: مدني شيرازي، 1368 : 2، 9)
انديشههايي درباره وجود نيروهاي غيبي كه در جريان زندگي مؤثرند، وجود دارد كه غالب فرهنگهاي ابتدايي از آن متأثر بودهاند و همين امر عاملي تأثيرگذار براي شرك ورزيدن به خدا بوده است. بعضي از طوايف عرب جن را ميپرستيدند و پرستش و عبادت جن و عقيده به الوهيت آنها در ميان مذاهب خرافي يونان قديم و هند نيز وجود داشته است.
دقت در آيات قرآن مشخص ميشود كه مقوله جن، يک پيشينه تاريخي – فكري، قبل از اسلام داشته است، اما قرآن با دو رويکرد خاص خويش، از يک سو هدف مشترک از خلقت جن و انس را مطرح ميکند و از سوي ديگر با تأكيد بر ويژگيهاي او، ذهنيتها و فرهنگهاي موجود در آن زمان را اصلاح ميكند. جنّ از منظر قرآن شبيهترين موجودات به انسان، يعني موجودي داراي اختيار، ادراك، علم، مسؤوليت و تكليف است؛ بنابراين براي انتخاب راه صحيح نيازمند پيامبر است و پيامبر اكرم(ص) بر جنها نيز مبعوث شدند. در بين جنها دين، مذهب و فرقه وجود دارد و آنها مانند انسان مؤمن و كافر دارند. آنها داراي دو جنس مؤنث و مذكر هستند، توليد مثل ميكنند و ذرّيه دارند. طول عمر جن از انسان زيادتر است اما آنها نيز داراي تولد، عمر محدود، مرگ، معاد و حساب و كتاب اخروي هستند. به دليل اينكه عنصر اوليه خلقت جن با انسان متفاوت است آنها تفاوتهايي با انسان دارند. آنها قبل از نوع بشر از جنس آتش خلق شدهاند چنانكه نوع بشر از جنس خاك آفريده شده است؛ به همين جهت آنها از ويژگيهاي خاصي مانند غيرمرئي بودن و سرعت بهرهمند هستند و همچنين به واسطه قدرتي كه دارند ميتوانند در آسمان و زمين به اشكال مختلف ظاهر شوند ولی آنها مسخر انسان ميگردند؛ قصه حضرت سليمان در قرآن و خدمت كردن برخي از جنهاي مؤمن براي پيامبران، امامان و افراد برگزيده در برخي روايات نمايانگر فرمانبرداري آنهاست. در حقيقت خداوند متعال ضمن بيان وجوه تشابه در خلقت جن و انسان و هدف از اين خلقت، بر دو نكته تأكيد فرموده است:
1. جن نيز مانند انسان مخلوق خداوند است، لذا قابل پرستش نميباشد.
2. جن از ويژگيهايي بهرهمند است كه انسان فاقد آنها ميباشد، لكن اين ويژگيها، كمال واقعي شمرده نميشوند، بلكه اين انسان است كه با كسب مقام خليفه اللّهي ميتواند به نهايت كمال دست يابد.
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغه، گرد آورنده: سید رضی.
3. آلوسي بغدادي، سيد محمود، 1405، روح المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني، بيروت، دار احياء التراث العربي.
4. ابناثیر، مبارک، 1383، النهایة، قاهر0.
5. ابنسينا، حسین بن عبدالله، 1366، حي بن يقظان، ترجمه و شرح فارسي منسوب به جوزجاني، به تصحيح هانري کربن، چاپ سوم، مرکز نشر دانشگاهي، تهران.
6. ابنفارس قزويني، ابوالحسن احمد، 1422، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
7. ابنمنظور، جمال الدين محمد بن مكرم ، 1408، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
8. رازي، ابوالفتوح جمالالدين، 1356، رَوْحُ الجِنان و رُوح الجَنان، تهران، اسلاميه.
9. البروسوي، اسماعيل، 1405، روح البيان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
10. بيضاوي، ناصرالدين، بيتا، انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، مؤسسه شعبان.
11. الحراني، ابومحمد الحسن بن علي بن الحسين، 1367، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه احمد جنتي، تهران، اميرکبير.
12. حر عاملي، محمد بن حسن، 1403، وسائل الشیعة الي تحصيل مسائل الشریعة، بيروت، آلالبيت.
13. حويزي، علي بن جمعه،1373، نورالثقلين، قم، اسماعيليان
14. رازي (فخر رازی)، فخر الدين محمد بن حسين، 1417، التفسير الکبير، لبنان، دار احياء التراث العربي
15. راغب اصفهاني، حسن بن محمد، 1362، مفردات الفاظ القرآن، تهران، مرتضوي.
16. رشيدرضا، محمد، بيتا، المنار، بيروت، دارالفکر.
17. زمخشري، محمود بن عمر، بيتا، الكشاف، بيروت، دارالمعرفه.
18. الزبيدي، محمدتقي، بيتا، تاج العروس، بيروت ، مكتبه الحياة.
19. صدرالدين شيرازي (ملاصدرا)، محمد بن ابراهيم، 1366، الشواهدالربوبيه، ترجمه جواد مصلح، تهران، سروش.
20. ، 1363، مفاتيح الغيب، تهران، مولي.
21. طباطبايي، سيّد محمدحسين، 1364، الميزان، تهران، دفتر انتشارات اسلامي.
22. طبرسي، ابو علي الفضل بن الحسن، 1349، مجمع البيان، تهران، فراهاني.
23. طبري، محمد بن جرير، 1363، تاريخ طبري (تاريخ الرسل والملوک)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.
24. طريحي، فخرالدين، 1395، مجمع البحرين، تهران، المرتضویة.
25. عاملي (شيخ بهايي)، بهاءالدين محمد، 1363، کشکول، ترجمه بهمن رازاني، تهران، ارسطو.
26. قرطبي، محمد بن احمد، 1381، جامع احكام القرآن، بيروت، دارالفكر
27. قطب، سيد محمد، 1362، في ظلال القرآن، ترجمه محمدعلي عابدي، تهران، انقلاب.
28. قمي، عباس ، 1363، سفینة البحار، تهران، فراهاني.
29. فيومي، احمد بن محمد، بيتا، المصباح المنير، مصر، محمدعلي صبيح و اولاده.
30. کربن، هانري، 1358، ارض ملکوت، ترجمه سيد ضياءالدين دهشيري، تهران، مرکز ايراني مطالعه فرهنگها.
31. کليني، محمد بن يعقوب، 1405، الکافي، بيروت، دارالاضواء.
32. كلبي، ابومندز هشام بن محمد، 1364، الاصنام (تنكيس الاصنام)، ترجمه محمدرضا جلالي نایيني، تهران، نو.
33. مجلسي، محمدباقر، 1403، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
34. مدني شیرازی (سید علی خان کبیر)، علي خان بن احمد، 1368، رياض السالكين، قم، موسسه نشر اسلامي
35. محمدي ريشهري، محمد، 1377، ميزان الحکمة، قم دارالحدیث.
36. مصطفي، ابراهيم و ديگران، 1418، المعجم الوسيط، تهران، مؤسسه الصادق.
37. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1376، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية.
38. ميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، 1368، کشف الاسرار و عدۀ الابرار، (معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري)، مشهد، آستان قدس رضوي.
39. ميرزا خسرواني، عليرضا، بيتا، تفسير خسروي، تهران، چاپ دکتر سيد مهدي بديعي.
40. نجفي، محمد حسن، 1363، جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام، قم، دار الكتب الاسلامية.
41. نسفي، ابوحفص نجمالدين عمر، 1353، تفسير نسفي، تصحيح دکتر عزيزالله جويني، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
42. نصر، سيد حسين، 1356، جشننامه هانري کربن، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي.
43. الهروي، محمد شريف نظامالدين احمد، 1363، انواريه، ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردي،متن انتقادي و مقدمه حسين ضيايي، به اهتمام آستيم، تهران، اميرکبير.
44. Encyclopedia of Religion and Ethics, 1981.
45. The New Encyclopedia Britannica, 1994,. Chicago.
46. The World Book encyclopedia, 1995, Chicago, World Book.
* مربي دانشگاه الزهرا(س)
تاریخ دریافت: 25/2/87 تاریخ پذیرش نهایی: 21/5/87
1-1. اعتقاد به جن در عربستان، شمال آفريقا، مصر، سوريه، ايران و فرهنگ عمومی تركي از زمانهاي خيلي دور وجود داشته است. علاوه بر اين، جن موضوع اصلي ادبيات گستردهاي است كه يكي از نمونههاي آن داستانهاي هزار و يك شب ميباشد. در هند و اندونزي هم جن در تصورات و اذهان مسلمين وجود دارد كه اين حضور، در توصيفات قرآن و ادبيات عرب منعکس است.( Britannica,1994: 556)
اعراب باستاني به غير از خدايان، به ارواح پستتر هم اعتقاد داشتند. شيطان و ايل او به تصورات خدايان دروغين، روح ميبخشند و همچنين جن، كه ويژگي اصلي آنها اين است كه از ماده واحدي ايجاد شدهاند. Eneyclopedia of Religion and Ethics, 1981: 675) )جن و پري موجودات افسانهاي هستند كه برآمده از فرهنگ عمومی اروپاي غربي هستند. اين موجودات از قدرت جادويي خود براي مقاصد خير و شر استفاده ميكنند و انواع متفاوتي از آنها در مناطق مختلف زندگي ميكنند، مانند براوني (Brownies) پيكسز (Pixies) و بوكاس (Buccas) در انگليس، گوبلينز (goblins) در فرانسه، كوبولدز (kobolds) در آلمان، الوز (elves) و ترولز (trolls) که در كشورهاي اسكانديناوي وجود دارند. در فرهنگ عمومی هاوايي داستانهايي از موجودات افسانهاي نظير جن و پري به چشم ميخورد كه نام آنها منهون (menehoune) است و در فرهنگ عامه ژاپني قصههايي در مورد موجودي به نام كاپا (kappa) وجود دارد..:(ر.ک :ر.ک)
2-. سورههاي انعام، اعراف، هود، حجر، اسراء، كهف، نمل، سجده، سبأ، صافات، فصلت، احقاف، ذاريات، الرحمن، جن و ناس
3-. بحث جن در روایات در انتهای همین مقاله میآید.
4- ديو، اهريمن و جنشناسي، به دليل ثنوي بودن مذهب زرتشتيان، نقشی اساسي در ميان پارسيان. دارد نيروهاي متضاد خير و شر در جنگ دایمي هستند و در رأس ارواح خبيث، انگر مئينو يا اهريمن قرار دارد كه به شدت خبيث است و روح خبيث ديگر، جهي (Jahi) است كه معرف فحشا و مخرب انسانيت ميباشد.
در آيين يهود نيز به ارواح شريري مانند مزيقين (mazzighin) و ليليت (Lilith) روح شريره مؤنثي اشاره شده است كه آدم علاوه بر خدا با ليليت هم ازدواج كرد و فرزنداني كه از آنها متولد شدند جن و “shedin” بودند كه به اشكال متفاوت وجود داشتند.
5-. در پنج آيه از قرآن، واژه جانّ به معناي جن يا نوعي از انواع جن آمده است. (حجر، 15؛ رحمن، 15، 39، 56 و 74)